-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای گفتم نی گفت نک رنگ ترش کردهای
2 دل چو سیاهی دهد رنگ گواهی دهد عکس برون میزند گر چه تو در پردهای
3 خاک تو گر آب خوش یابد چون روضهایست ور خورد او آب شور شوره برآوردهای
4 سبز شوند از بهار زرد شوند از خزان گر نه خزان دیدهای پس ز چه روزردهای
5 گفتمش ای غیب دان از تو چه دارم نهان پرورش جان تویی جان چو تو پروردهای
6 کیست که زنده کند آنک تواش کشتهای کیست که گرمش کند چون تواش افسردهای
7 شربت صحت فرست هم ز شرابات خاص زانک تو جوشیدهای زانک تو افشردهای
8 داد شراب خطیر گفت هلا این بگیر شاد شو ار پرغمی زنده شو ار مردهای
9 چشمه بجوشد ز تو چون ارس از خارهای نور بتابد ز تو گر چه سیه چردهای
10 خضر بقایی شوی گر عرض فانیی شادی دلها شوی گر چه دل آزردهای
11 کی بشود این وجود پاک ز بیگانگان تا نرسد خلعتی دولت صدمردهای
12 گفت درختی به باد چند وزی باد گفت باد بهاری کند گر چه تو پژمردهای