گفت از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 82

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گفت یا عمر چه حکمت بود و سر

1 گفت یا عمر چه حکمت بود و سر حبس آن صافی درین جای کدر

2 آب صافی در گلی پنهان شده جان صافی بستهٔ ابدان شده

3 گفت تو بحثی شگرفی می‌کنی معنیی را بند حرفی می‌کنی

4 حبس کردی معنی آزاد را بند حرفی کرده‌ای تو یاد را

5 از برای فایده این کرده‌ای تو که خود از فایده در پرده‌ای

6 آنک از وی فایده زاییده شد چون نبیند آنچ ما را دیده شد

7 صد هزاران فایده‌ست و هر یکی صد هزاران پیش آن یک اندکی

8 آن دم نطقت که جزو جزوهاست فایده شد کل کل خالی چراست

9 تو که جزوی کار تو با فایده‌ست پس چرا در طعن کل آری تو دست

10 گفت را گر فایده نبود مگو ور بود هل اعتراض و شکر جو

11 شکر یزدان طوق هر گردن بود نی جدال و رو ترش کردن بود

12 گر ترش‌رو بودن آمد شکر و بس پس چو سرکه شکرگویی نیست کس

13 سرکه را گر راه باید در جگر گو بشو سرکنگبین او از شکر

14 معنی اندر شعر جز با خبط نیست چون قلاسنگست و اندر ضبط نیست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر