1 گفت شهزادی مگر پیش پدر خواند یک روزی غلامی را بدر
2 گفت برخیز ای غلام چست کار نیم جو زر تره خر پیش من آر
3 شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس تو خسیسی هیچ ناید از تو خس
4 شاه را کز نیم جو اندیشه است گو ترا تره فروشی پیشه است
5 زین قدر آنرا که آگاهی بود کی سزاوار شهنشاهی بود