1
گفت شهزادی مگر پیش پدر
خواند یک روزی غلامی را بدر
2
گفت برخیز ای غلام چست کار
نیم جو زر تره خر پیش من آر
3
شاه گفت ای مدبر و ای هیچکس
تو خسیسی هیچ ناید از تو خس
4
شاه را کز نیم جو اندیشه است
گو ترا تره فروشی پیشه است
5
زین قدر آنرا که آگاهی بود
کی سزاوار شهنشاهی بود