- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت پیغامبر که رحم آرید بر جان من کان غنیا فافتقر
2 والذی کان عزیزا فاحتقر او صفیا عالما بین المضر
3 گفت پیغامبر که با این سه گروه رحم آرید ار ز سنگید و ز کوه
4 آنک او بعد از رئیسی خوار شد وآن توانگر هم که بیدینار شد
5 وآن سوم آن عالمی که اندر جهان مبتلی گردد میان ابلهان
6 زانک از عزت به خواری آمدن همچو قطع عضو باشد از بدن
7 عضو گردد مرده کز تن وا برید نو بریده جنبد اما نی مدید
8 هر که از جام الست او خورد پار هستش امسال آفت رنج و خمار
9 وآنک چون سگ ز اصل کهدانی بود کی مرورا حرص سلطانی بود
10 توبه او جوید که کردست او گناه آه او گوید که گم کردست راه