-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود حکمت باران امروزین چه بود
2 این ز بارانهای رحمت بود یا بهر تهدیدست و عدل کبریا
3 این از آن لطف بهاریات بود یا ز پاییزی پر آفات بود
4 گفت این از بهر تسکین غمست کز مصیبت بر نژاد آدمست
5 گر بر آن آتش بماندی آدمی بس خرابی در فتادی و کمی
6 این جهان ویران شدی اندر زمان حرصها بیرون شدی از مردمان
7 استن این عالم ای جان غفلتست هوشیاری این جهان را آفتست
8 هوشیاری زان جهانست و چو آن غالب آید پست گردد این جهان
9 هوشیاری آفتاب و حرص یخ هوشیاری آب و این عالم وسخ
10 زان جهان اندک ترشح میرسد تا نغرد در جهان حرص و حسد
11 گر ترشح بیشتر گردد ز غیب نه هنر ماند درین عالم نه عیب
12 این ندارد حد سوی آغاز رو سوی قصهٔ مرد مطرب باز رو