🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی
سنایی غزنوی

گفت از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 20

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 20 ام از 1794 الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان

گفت یک روز کوفیی به هشام

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40
  • 41
  • 42
  • 43

1 گفت یک روز کوفیی به هشام کای ز ما همچو شیر خون آشام

2 زنده باشیم جان ما تو خوری چون بمیریم مال ما تو بری

3 شد از این دست جور سخت کمان عالمی سست پای و سرگردان

4 تو در این دَور جور سلطانی کار بر وفق طبع می رانی

5 سیم درویش و بیوه آوردی حلقهٔ فرج استران کردی

6 شهر از این ظلم و جور گشت خراب خلق از این آفتاب شد سیماب

7 مردمان قفل و پرّه بنهادند تا کلید جهان ترا دادند

8 روستا پُر ز بی‌نوایی تست هرکجا مسجدی گدایی تست

9 نه همی تا ابد نخواهی زیست پس بدین پنج روزه ملک این چیست

10 ای به باطل ز دیو بُرده سبق سایهٔ باطلی نه سایهٔ حق

11 روز محشر بگو چه عذر آری زین تکبّر به خلق و جبّاری

12 با چنین جور در ولایت تو مه تو و مه سپاه و رایت تو

13 بر سرِ ما در این سپنج سرای کارساز و نگاهبان خدای

14 گر تویی پس مکش ز ما رگ و پی ور خداییست شرم‌دار از وی

15 مر ترا بر جهان بدان بگماشت که بدِ ظالمان ز ما برداشت

16 چون تو بر خلق جور و ظلم کنی بیخ عدل از میان ما بکنی

17 زاب چشم من گدای بترس ورنه از آتش خدای بترس

18 دل درویش ناشکیبا شد تا لباس تو خزّ و دیبا شد

19 در دل بیوه نالش کشکین تو پس پشت بالش مشکین

20 خوان ما از تو شد سیاه چو شب نان تو گر سپید شد چه عجب

21 این چه مستیست از بخار دو دُرد که نه چون دیگران نخواهی مرد

22 چند خواهی به درد ما را سوخت که نه ما را خدای بر تو فروخت

23 پیش هشام کوفی از ضجری این بگفت و به های های گری

24 گرم شد زان حدیث سرد هشام لیکن از حلم نوش کرد آن جام

25 گفت خواهند کهتران انصاف لیک نز روی جهل و استخفاف

26 آن شنودم من از تو این دیدم آنت بخشودم اینت بخشیدم

27 لیک زین پس چو دادخواهی خواست به تأمّل نگاه کن چپ و راست

28 ستم از مصلحت نداند عام انتقام از ادب نداند خام

29 کانکه او دانش و خطر دارد مالش شاه تاج سر دارد

30 آفتاب اصل جنگ و گنج آمد گرچه خفاش ازو به رنج آمد

31 آفتابی که بر جهان گردد بهر خفاش کی نهان گردد

32 ای که اقبال شاه دیدستی الظفر الظفر شنیدستی

33 هم ببین خشم شاه در هر دم الحذر الحذر همی خوان هم

34 هر زمان پیش شاه داد و ستم چار قُل بر چهار طبع بدم

35 شاه اگر خواندت گریز مجوی ور براند ره ستیز مپوی

36 با خرد را ز شه صبوری به بی‌خرد را ز شاه دوری به

37 به جدل در حدیث شه ماویز تیغ تو کند به که خسرو تیز

38 هرکه بی‌عقل صدر شاهان جُست پیل بر ناودان بود به درست

39 کاوّل صف بر آنکسی ماند کاخر کارها نکو داند

40 مال بهر زمانه دار نگاه خرد از بهر پاس خدمت شاه

41 زانکه بهر قوام تخت و کلاه بس فریضه بُوَد سیاست شاه

42 کز پی نظم این گلین مفرش بَرِ بادست و پای آب آتش

43 ای برادر تو پند من بشنو وز ز من نشنوی سه که به دو جو

سنایی غزنوی از شاعران بزرگ قرن 5 هجری می باشد و سبک شعری ایشان خراسانی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر گفت یک روز کوفیی به هشام حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 20 ام از 1794 الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان در حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سنایی غزنوی می باشد
شعر قالب : حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه سبک : خراسانی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گفت یک روز کوفیی به هشام

شاعر شعر گفت یک روز کوفیی به هشام چه کسی است ؟

شاعر شعر گفت یک روز کوفیی به هشام سنایی غزنوی می باشد.

شعر گفت یک روز کوفیی به هشام در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 5 سروده شده است.

قالب شعر گفت یک روز کوفیی به هشام چیست ؟

قالب شعر گفت یک روز کوفیی به هشام حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه است

سبک شعر گفت یک روز کوفیی به هشام چیست ؟

سبک شعر گفت یک روز کوفیی به هشام سبک خراسانی است

مضمون اصلی شعر گفت یک روز کوفیی به هشام چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, پندآموز, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
سنایی غزنوی

گفت از سنایی غزنوی حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 20

حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه 20 ام از 1794 الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان
بنر