گفت از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 58

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گفت هر رازی نشاید باز گفت

1 گفت هر رازی نشاید باز گفت جفت طاق آید گهی گه طاق جفت

2 از صفا گر دم زنی با آینه تیره گردد زود با ما آینه

3 در بیان این سه کم جنبان لبت از ذهاب و از ذهب وز مذهبت

4 کین سه را خصمست بسیار و عدو در کمینت ایستد چون داند او

5 ور بگویی با یکی دو الوداع کل سر جاوز الاثنین شاع

6 گر دو سه پرنده را بندی بهم بر زمین مانند محبوس از الم

7 مشورت دارند سرپوشیده خوب در کنایت با غلط‌افکن مشوب

8 مشورت کردی پیمبر بسته‌سر گفته ایشانش جواب و بی‌خبر

9 در مثالی بسته گفتی رای را تا ندانند خصم از سر پای را

10 او جواب خویش بگرفتی ازو وز سؤالش می‌نبردی غیر بو

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر