گفت کسی خواجه از جلال الدین محمد مولوی غزل 1007

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گفت کسی خواجه سنایی بمرد

1 گفت کسی خواجه سنایی بمرد مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد

2 قالب خاکی به زمین بازداد روح طبیعی به فلک واسپرد

3 ماه وجودش ز غباری برست آب حیاتش به درآمد ز درد

4 پرتو خورشید جدا شد ز تن هر چه ز خورشید جدا شد فسرد

5 صافی انگور به میخانه رفت چونک اجل خوشه تن را فشرد

6 شد همگی جان مثل آفتاب جان شده را مرده نباید شمرد

7 مغز تو نغزست مگر پوست مرد مغز نمیرد مگرش دوست برد

8 پوست بهل دست در آن مغز زن یا بشنو قصه آن ترک و کرد

9 کرد پی دزدی انبان ترک خرقه بپوشید و سر و مو سترد

عکس نوشته
کامنت
comment