- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان آمد آن گلعذار کوفت مرا بر دهان
2 گفت که سلطان منم جان گلستان منم حضرت چون من شهی وآنگه یاد فلان
3 دف منی هین مخور سیلی هر ناکسی نای منی هین مکن از دم هر کس فغان
4 پیش چو من کیقباد چشم بدم دور باد شرم ندارد کسی یاد کند از کهان
5 جغد بود کو به باغ یاد خرابه کند زاغ بود کو بهار یاد کند از خزان
6 چنگ به من درزدی چنگ منی در کنار تار که در زخمهام سست شود بگسلان
7 پشت جهان دیدهای روی جهان را ببین پشت به خود کن که تا روی نماید جهان
8 ای قمر زیر میغ خویش ندیدی دریغ چند چو سایه دوی در پی این دیگران
9 بس که مرا دام شعر از دغلی بند کرد تا که ز دستم شکار جست سوی گلستان
10 در پی دزدی بدم دزد دگر بانگ کرد هشتم بازآمدم گفتم و هین چیست آن
11 گفت که اینک نشان دزد تو این سوی رفت دزد مرا باد داد آن دغل کژنشان