1 گفتمت چونتو من دلشده را یار شوی مرهم سینه و آرام دل زار شوی
2 نه دل زار مرا مایۀ آزار شوی عاقبت ساقی خلوتکه اغیار شوی
1 نوش لب یار نیم خند است دوشان دلان بهار قند است
2 عاشق چکند که دل نبازد کان کودک شوخ دلپسند است
1 ای درخور تاج بخشی دست خدا وی هستی تو آئینۀ هست خدا
2 در کونمکان نیست بجز دست تو دست بگشای گره ز کارم ای دست خدا
1 در کمالت چه دهم داد سخندانی را حد گذشته است از آنصورت انسانی را
2 جرم دل نیست که چشم از تو بگرداند باز اختیاری نبود کشتی طوفانی را