بدو گفت کای زنگی از عثمان مختاری شهریارنامه 30

عثمان مختاری

آثار عثمان مختاری

عثمان مختاری

بدو گفت کای زنگی دیو چهر

1 بدو گفت کای زنگی دیو چهر بگیری زمن دستبردی بدهر

2 چنانت ز میدان فرستم بدر که بر تو بگریند مام و پدر

3 بگفت این و برداشت گرز کشن بغرید ماننده اهرمن

4 بزد بر سر گرد نسناس تیز مر آن گرز کین همچو الماس تیز

5 فتاد از بر فیل بر خاک خوار به یک گرز برگشت از کارزار

6 چو هیتال دید آن رقیب سپاه که شد کشته بلال در رزمگاه

7 ز سر شهپر خسروی برگرفت ببارید خون دست بر سر گرفت

8 چو برگشت بخت از من خاکسار چو شد کشته بلال خنجر گزار

عکس نوشته
کامنت
comment