1 گفت: ای من، مرد خام کل درای پیش آن فرتوت پیر ژاژخای
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 گل دگر ره به گلستان آمد وارهٔ باغ و بوستان آمد
2 وار آذر گذشت و شعلهٔ او شعلهٔ لاله را زمان آمد
1 شاد زی با سیاه چشمان، شاد که جهان نیست جز فسانه و باد
2 زآمده شادمان بباید بود وز گذشته نکرد باید یاد
1 به سرای سپنج مهمان را دل نهادن همیشگی نه رواست
2 زیر خاک اندرونت باید خفت گر چه اکنونت خواب بر دیباست
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **