-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت با صید قفس، مرغ چمن که گل و میوه، خوش و تازه رس است
2 بگشای این قفس و بیرون آی که نه در باغ و نه در سبزه، کس است
3 گفت، با شبرو گیتی چکنم که سحر دزد و شبانگه عسس است
4 ای بسا گوشه، که میدان بلاست ای بسا دام، که در پیش و پس است
5 در گلستان جهان، یک گل نیست هر کجا مینگرم، خار و خس است
6 همچو من، غافل و سرمست مپر قفس، آخر نه همین یک قفس است
7 چرخ پست است، بلندش مشمار اینکه دیدیش چو عنقا، مگس است
8 کاروان است گل و لاله بباغ سبزهاش اسب و صبایش جرس است
9 ز گرفتاری من، عبرت گیر که سرانجام هوی و هوس است
10 حاصل هستی بیهودهٔ ما آه سردی است که نامش نفس است
11 چشم دید این همه و گوش شنید آنچه دیدیم و شنیدیم بس است