- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین گفتست بوبکر سفاله که با او هست پیوسته حواله
2 همی گویند در آبم نشانده که هرگز تر مگرد ای باز مانده
3 که گرچه غرقهٔ امّا چنانی که گر تر گردی از تر دامنانی
4 مشو تر گر چه در آبی همیشه درین معرض چه سنجد شیر بیشه
5 که داند تا درین اندوه مردان چگونه زار در خونند گردان
6 اگر این درد بودی حاصل تو جهانی خون گرفتی ازدل تو