🌟 نیت کن و فال حافظ بگیر 🌟
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 84

مثنوی معنوی 84 ام از 6329 دفتر سوم

گفت بهلول آن یکی درویش را

🌙 حالت شب
شماره بیت
اندازه متن
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • 13
  • 14
  • 15
  • 16
  • 17
  • 18
  • 19
  • 20
  • 21
  • 22
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
  • 27
  • 28
  • 29
  • 30
  • 31
  • 32
  • 33
  • 34
  • 35
  • 36
  • 37
  • 38
  • 39
  • 40

1 گفت بهلول آن یکی درویش را چونی ای درویش واقف کن مرا

2 گفت چون باشد کسی که جاودان بر مراد او رود کار جهان

3 سیل و جوها بر مراد او روند اختران زان سان که خواهد آن شوند

4 زندگی و مرگ سرهنگان او بر مراد او روانه کو بکو

5 هر کجا خواهد فرستد تعزیت هر کجا خواهد ببخشد تهنیت

6 سالکان راه هم بر گام او ماندگان از راه هم در دام او

7 هیچ دندانی نخندد در جهان بی رضا و امر آن فرمان‌روان

8 گفت ای شه راست گفتی همچنین در فر و سیمای تو پیداست این

9 این و صد چندینی ای صادق ولیک شرح کن این را بیان کن نیک نیک

10 آنچنانک فاضل و مرد فضول چون به گوش او رسد آرد قبول

11 آنچنانش شرح کن اندر کلام که از آن هم بهره یابد عقل عام

12 ناطق کامل چو خوان‌پاشی بود خوانش بر هر گونهٔ آشی بود

13 که نماند هیچ مهمان بی نوا هر کسی یابد غذای خود جدا

14 همچو قرآن که بمعنی هفت توست خاص را و عام را مطعم دروست

15 گفت این باری یقین شد پیش عام که جهان در امر یزدانست رام

16 هیچ برگی در نیفتد از درخت بی قضا و حکم آن سلطان بخت

17 از دهان لقمه نشد سوی گلو تا نگوید لقمه را حق که ادخلوا

18 میل و رغبت کان زمام آدمیست جنبش آن رام امر آن غنیست

19 در زمینها و آسمانها ذره‌ای پر نجنباند نگردد پره‌ای

20 جز به فرمان قدیم نافذش شرح نتوان کرد و جلدی نیست خوش

21 کی شمرد برگ درختان را تمام بی‌نهایت کی شود در نطق رام

22 این قدر بشنو که چون کلی کار می‌نگردد جز بامر کردگار

23 چون قضای حق رضای بنده شد حکم او را بندهٔ خواهنده شد

24 بی تکلف نه پی مزد و ثواب بلک طبع او چنین شد مستطاب

25 زندگی خود نخواهد بهر خوذ نه پی ذوقی حیات مستلذ

26 هرکجا امر قدم را مسلکیست زندگی و مردگی پیشش یکیست

27 بهر یزدان می‌زید نه بهر گنج بهر یزدان می‌مرد نه از خوف رنج

28 هست ایمانش برای خواست او نه برای جنت و اشجار و جو

29 ترک کفرش هم برای حق بود نه ز بیم آنک در آتش رود

30 این چنین آمد ز اصل آن خوی او نه ریاضت نه بجست و جوی او

31 آنگهان خندد که او بیند رضا همچو حلوای شکر او را قضا

32 بنده‌ای کش خوی و خلقت این بود نه جهان بر امر و فرمانش رود

33 پس چرا لابه کند او یا دعا که بگردان ای خداوند این قضا

34 مرگ او و مرگ فرزندان او بهر حق پیشش چو حلوا در گلو

35 نزع فرزندان بر آن باوفا چون قطایف پیش شیخ بی‌نوا

36 پس چرا گوید دعا الا مگر در دعا بیند رضای دادگر

37 آن شفاعت و آن دعا نه از رحم خود می‌کند آن بندهٔ صاحب رشد

38 رحم خود را او همان دم سوختست که چراغ عشق حق افروختست

39 دوزخ اوصاف او عشقست و او سوخت مر اوصاف خود را مو بمو

40 هر طروقی این فروقی کی شناخت جز دقوقی تا درین دولت بتاخت

جلال الدین محمد مولوی(مولانا) از شاعران بزرگ قرن 7 هجری می باشد و سبک شعری ایشان عراقی است.
ادامه توضیحات شاعر
اثر گفت بهلول آن یکی درویش را مثنوی معنوی 84 ام از 6329 دفتر سوم در مثنوی معنوی جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد
شعر قالب : مثنوی معنوی سبک : عراقی
عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گفت بهلول آن یکی درویش را

شاعر شعر گفت بهلول آن یکی درویش را چه کسی است ؟

شاعر شعر گفت بهلول آن یکی درویش را جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر گفت بهلول آن یکی درویش را در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر گفت بهلول آن یکی درویش را چیست ؟

قالب شعر گفت بهلول آن یکی درویش را مثنوی معنوی است

سبک شعر گفت بهلول آن یکی درویش را چیست ؟

سبک شعر گفت بهلول آن یکی درویش را سبک عراقی است

مضمون اصلی شعر گفت بهلول آن یکی درویش را چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 84

مثنوی معنوی 84 ام از 6329 دفتر سوم
بنر