- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت در وقت مرگ اسکندر همه را خواند کهتر و مهتر
2 گفت اینک دو دست خود بستم هین بگویید چیست در دستم
3 آن یکی گفت جوهری داری وان دگر گفت گوهری داری
4 آن یکی گفت نامهٔ ملکست وان دگر گفت خاتم ملکست
5 گفت نینی که جمله در غلطیت همه راه هوس همی طلبیت
6 در زمان هر دو دست خود بگشاد گفت در دست نیستم جز باد
7 سالی سیسد به یاد دارم من زان همه عمر باد دارم من