- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سجدهٔ میکرد ابلیس لعین گفت عیسی در چه کاری این چنین
2 گفت من بیش از همه عمری دراز سجده عادت کردهام زانگاه باز
3 عادتم گشتست این زان میکنم گرهمه سجدهست تاوان میکنم
4 عیسی مریم بدو گفت ای سقط می ندانی هیچ و ره کردی غلط
5 تو یقین میدان که اندر راه او نیست عادت لایق درگاه او
6 هرچه از عادت رود در روزگار نیست آن را با حقیقت هیچ کار
7 وقف ابلیس است دنیا سر بسر تو ازو میباز دزدی در بدر
8 هر که از ابلیس دزدد مال او خود توان دانست فردا حال او
9 گر رود ابلیس از بازارها کی رود بازارها را کارها
10 زانکه دنیا سر بسر بازار اوست بیشتر بیع و شری از کار اوست
11 اوست مه بازار هر بازار و بس کار دنیا نیست بی او یک نفس