- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دعا میکرد آن داننندهٔ دین جهانی خلق میگفتند آمین
2 یکی دیوانه گفت آمین چه باشد که آگه نیستم تا این چه باشد
3 بدو گفتند آمین آن بود راست کامام خواجه از حق هرچه درخواست
4 چنان باد و چنان باد و چنان باد زبان بگشاد آن مجنون بفریاد
5 که نبود آن چنان و این چنین هیچ کامام خواجه خواهد، چند ازین پیچ
6 ولیکن جز چنان نبوَد کم و بیش که حق خواهد چه میخواهید ازخویش
7 گرت چیزی نخواهد بود روزی نباشد روزیت جز سینه سوزی
8 اگر او خواهدت کاری برآید وگرنه از گلت خاری برآید