- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هیچگه با من محنت زده بیداد نکرد آسمان کآن بت بیداد گر امداد نکرد
2 دل ز من یاد بدام تو چو افتاد نکرد یافت ذوقی که زمحرومی من یاد نکرد
3 تا نپرداخت به ویرانه ی دلها غم تو کشور حسن تو را این همه آباد نکرد
4 بهر آرایش رخسار تو آن ماشطه کیست کآمد و شرمی از آن حسن خدا داد نکرد
5 وصل شیرین اثر طالع و بس، ورنه چکار کرد خسرو به ره عشق که فرهاد نکرد
6 من به جان بندهٔ آن خواجه که با بندهٔ خویش کرد اگر هر ستم از بندگی آزاد نکرد
7 آگه از قوت بازوی تو ای عشق نشد تا کسی پنجه به سرپنجهٔ فولاد نکرد
8 گر چه چون صید رمیده است دو چشم تو ولی آنچه این صید کند ناوک صیاد نکرد
9 تا سپهرش نکند فکر غم تازه (سحاب) هرگز اندیشهٔ شادی دل ناشاد نکرد