1 هرگز گله از غیر نفاق تو نکرد جز وصف وفا شکر وفاق تو نکرد
2 در بزم رقیب دوش وصل تو به من کرد آنچه به یک عمر فراق تو نکرد
1 با غیر ز می پر است جامت شادیم به عیش ناتمامت
2 اندیشه ی مرهم ارکند دل گو لذت زخم او حرامت
1 سر کویی که هرگز ره ندارد پادشاه آنجا گدای بینوایی را که خواهد داد راه آنجا
2 کشد گر بی گناهان را نمی اندیشد از محشر که داند نیست خوبان را عقابی زین گناه آنجا
1 روشن از شعلهٔ دل عارض جانانهٔ ماست شمع را روشنی از آتش پروانهٔ ماست
2 حاجتی نیست که پرسی ز کسی در همه شهر خانهای را که ندانی تو همین خانهٔ ماست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به