تجلی کرد یارم از محمدحسین غروی اصفهانی غزل 78

محمدحسین غروی اصفهانی

آثار محمدحسین غروی اصفهانی

محمدحسین غروی اصفهانی

تجلی کرد یارم تا که گیتی را بیاراید

1 تجلی کرد یارم تا که گیتی را بیاراید ولی چون نیک دیدم خویشتن را خواست بنماید

2 به جز آیینه رویش نبیند روی نیکویش که آن زیبنده صورت را جز این معنی نمی‌شاید

3 کدامین دیده را یارا که بیند آن دلارا جمال یار را دیدن به چشم یار می‌باید

4 از آن زلف خم اندر خم بود کار جهان در هم مگر مشاطۀ باد صبا زان طره بگشاید

5 گر آن هندوی عنبرسا مسلمان را کند ترسا عجب نبود که بر اسلامش ایمانی بیفزاید

6 تعالی زان قد و بالا که زیر سایۀ سروش بسی سرهای بی‌سامان بیاراید بیاساید

7 نیابد آبرو رویی که بر خاک رهش نبود ندارد سروری آن سر که بر آن در نمی‌ساید

8 بیا تا جان سپارد مفتقر جانا به آسانی که بی‌دیدار جانان جان من بر لب نمی‌آید

عکس نوشته
کامنت
comment