-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 مدعی را کرد یار خویشتن تا کنم من فکر کار خویشتن
2 به که ندهم وعده ی وصلش به خویش تا نباشم شرمسار خویشتن
3 همنشینی با سگ کویش کنم تا فزایم اعتبار خویشتن
4 غیر چون دیدم به بزمت با رقیب بستم از کوی تو بار خویشتن
5 گه نشانم آتش سوزان دل زآب چشم اشک بار خویشتن
6 گه ز آه شعله بار خود کنم چاره ی شبهای تار خویشتن
7 از برم دل رفت و بر چشمم نهاد اشک خونین یادگار خویشتن
8 دور از آن رو کرده بس گلها (سحاب) ز اشک خونین در کنار خویشتن