1 عاشق که بود غلام معشوق سرمست علیالدوام معشوق
2 از خویشتنش خبر نباشد دایم مست مدام معشوق
3 مستی نکند ز آب انگور مستیش همه ز جام معشوق
4 برخواسته از سر دو عالم پابنده شده بدام معشوق
5 از کام و هوای خویش رسته کامش همه گشته کام معشوق
6 گامی ننهاده هیچ جائی جز بر آثار گام معشوق
7 گم کرده نشان و نام خود را گشته است نشان بنام معشوق
8 وحشی صفت از جهان رمیده وز جان و دلست رام معشوق
9 گوش هر قوم با سروشی است گوش فیض و پیام معشوق
دیدگاهها **