1 در چمن تا قامتش انداز شوخیکرد سر سرو خاکستر شد و پرواز قمریکرد سر
2 بینیازی لازم اقبال عشق افتاده است عجز مجنون آخر استغنا به لیلیکرد سر
3 آسمانعمریست در ایجاد دل خول میخورد تاکجا بحر ازگهر خواهد تسلیکرد سر
4 زین محیطش بیش نتوان برد جز رنج پری از رگ گردن چو موج آنکسکه دعویکرد سر
5 در حقیقت هیچکس از هیچکس ممتاز نیست نور با ظلمت در این محفل مساویکرد سر
6 شاهد بیباکیگردون هجوم انجم است جوش ساغر داشت کاین طاووس مستی کرد سر
7 قابل جولان اشکم عرصهٔ دیگر کجاست هر دو عالم خاک شدکاین طفل بازیکرد سر
8 بسکه فرصت برگذشتن محمل تعجیل داشت تا دم از فردا زدم افسانهٔ دیکرد سر
9 مقصدکلی به فکرکار خویش افتادنست بیگریبان نیست هر راهیکه خواهیکرد سر
10 بیدل از وضع ادب مگذر که گوهر در محیط پای سعی موج را از ترک دعوی کرد سر