-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غافل است آن که از دلم دل او گوبیندیش ز آه غافل او
2 کرده ام جا به بزم غیر که یار ناید از شرم من به محفل او
3 چون جرس دل فغان کند گویی بر شتر بسته اند محمل او
4 هم فلک بود خصم دل هم یار تا کدامند زین دو قاتل او
5 هر چه دارد ز دلبری دارد جز ترحم که نیست در دل او
6 دل چنین کرده کار من مشکل که خود آسان مباد مشکل او
7 به که گیرم سراغ دل چو مرا ندهد کس نشان ز منزل او
8 چون فتد در خیال وصل (سحاب) عقل خندد به فکر باطل او