1 شنید بنده که فرمانده جهان می گفت که غم مخور تو که تیمار کارتو ببرم
2 ز خوردنیها من خود همین غمی دارم چو زین برآمدم آخر ازین سپس چه خورم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 نقش هر دولت که آن بر هفت منظر یافتند نظم هر صورت که آن در چار گوهر یافتند
2 چون مرصع شد بهم فهرست آن مجموع را در کلاه مر زبان هفت کشور یافتند
1 حلقه زلف یار ، دام بلاست دل درو بسته ایم عین خطاست
2 کار دل بهتر است کو شب و روز در تماشا گه نسیم صباست
1 کراست زهره که با این دل ز صبر نفور در افکند سخنی از وداع نیشابور
2 اگر چه می شنود ناله غراب و لیک چگونه فهم کند آدمی زبان طیور
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به