1 او بر دل تو همه دری بگشاده است در گوشهٔ دل گنج خوشی بنهاده است
2 در بندگیش ز عالم آزاد شدیم مقبول غلامی که چنین آزاد است
1 خرد پیمانهٔ انصاف اگر یک بار بردارد بپیماید هر آن چیزی که دهقان زیر سر دارد
2 خرد عقل است و پیمانه قناعت نزد درویشان برو مجمل مفصل کن خرد این زیر سر دارد
1 به سر خواجه کلان که مرا نبُود میل با کلاه شما
2 دنیی و آخرت نمی طلبم این و آن از کجا و ما ز کجا
1 این حضور عاشقان است الصلا صحبت صاحبدلان است الصلا
2 یار با ما در سماع معنوی است گر نظر داری عیان است الصلا