1 ای بر فلک از رخ علم نور کشیده زلف تو قلم در شب دیجور کشیده
2 حسن از اثر مستی و ناخفتن دوشت صد سرمه در آن نرگس،مخمور کشیده
3 خط تو بر آن روی چو خورشید هلالیست از غالیه بر صفحهٔ کافور کشیده
4 گفتار تو زنبور زبان از شکرینی خط در ورق زادهٔ زنبور کشیده
5 ما از ره دور آمده نزدیک تو وانگاه خود را تو زما بیسببی دور کشیده
6 اندیشهٔ وصل تو بسر نشتر سودا خون از جگر عاشق محرور کشیده
7 از بس که بکشتی به جفا خسته دلان را گرد تو ز ماتمزدگان سور کشیده
8 بارت ز دل و دیده و نازت به سر و چشم هم سرو سهی برده و هم حور کشیده
9 از عشق تو چون اوحدی امروز جهانی داغ ستمت بر دل رنجور کشیده