دل سرای خاص داشت از از اوحدی مراغه‌ای غزل 868

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی

1 دل سرای خاص داشت از مجلس عامش مگوی جان چو با جانان نشست از پیک و پیغامش مگوی

2 مرغ جان ما، که از بار بدن بودش قفس باز دست شاه گشت از دانه و دامش مگوی

3 ما از آن یوسف به بادی قانعیم، ای باد صبح بوی پیراهن چو آوردی ز اندامش مگوی

4 ای که میگویی: خیال او توان دیدن به خواب مرد چون شوریده گشت از خواب و آرامش مگوی

5 آنکه روی دوست دید او را به کفر و دین چه کار؟ وانکه مست عشق گشت از کفر و اسلامش مگوی

6 چند گویی: پخته‌ای باید که گردد گرد او؟ سینهٔ ما سوختست از پخته و خامش مگوی

7 دوش میگفتی: ندانستم که خون من که ریخت؟ آنکه می‌دانی همانست، اوحدی، نامش مگوی

عکس نوشته
کامنت
comment