-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آب و سنگم داد بر باد آتش سودای من از پری روئی مسلسل شد دل شیدای من
2 نیستم یارا که یارا گویم و یارب کنم کآسمان ترسم به درد یارب و یارای من
3 دود آهم دوش بابل را حبش کرده است از آنک غارت هاروتیان شد زهرهٔ زهرای من
4 شب زن هندوی و جانم جوجو اندر دست او جو به جو میدید شب حال دل رسوای من
5 هر زن هندو که او را دانه بر دست افکنم دانه زن بیدانه بیند خرمن سودای من
6 چون ببارم اشک گرم، آتش زنم در عالمی شعر خاقانی است گوئی اشک آتشزای من