بهر قتلم داد پیغامی که از قصاب کاشانی غزل 252

قصاب کاشانی

آثار قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

بهر قتلم داد پیغامی که من می‌خواستم

1 بهر قتلم داد پیغامی که من می‌خواستم از لبش حاصل شد آن کامی که من می‌خواستم

2 از جواب تلخ آن شیرین‌زبان راضی شدم بود در این قند بادامی که من می‌خواستم

3 شد درون سینه نقش خاتم دل داغ‌دار کرد پیدا این نگین نامی که من می‌خواستم

4 سر زد از گرد عذار یار خط دل‌فریب در چمن گسترده شد دامی که من می‌خواستم

5 ناله همدم، آه، آتش‌بار، مژگان، خون‌چکان داد آخر آن سرانجامی که من می‌خواستم

6 گردش چشمی ز یک نظّاره‌ام مستانه کرد داد ساقی باده از جامی که من می‌خواستم

7 از خم زلف تو آزادی نخواهد یافتن مرغ دل افتاده در دامی که من می‌خواستم

8 در تبسم گفت زیر لب که قربانم شوی آخر آن مه داد دشنامی که من می‌خواستم

9 بی‌تأمل در رهش قصاب کردم جان نثار شد نصیب امروز آرامی که من می‌خواستم

عکس نوشته
کامنت
comment