فهمیده چشم شوخ تو حال از اسیر شهرستانی غزل 71

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما

1 فهمیده چشم شوخ تو حال خراب ما غوغای ناز تا چه کند با حجاب ما

2 از عشق خاکسار به جایی رسیده ایم ماییم آسمان و دل است آفتاب ما

3 افسانه هرزه دردسر خویش می دهد بیداری خیال کسی برده خواب ما

4 چون طفل موج رام فراغت نگشته ایم گردیده مهد راحت ما اضطراب ما

5 ما جمع و خرج خویش ندانیم غیر شکر این است اگر ز ما طلبد کس حساب ما

عکس نوشته
کامنت
comment