- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نمیداند مگر آنکس مراد از کشف حال آید که کشف حال را در حال بیحالی زوال آید
2 زوال حال آن باشد کمال حال بیحالان که درگاه زوال حال بیحالان مجال آید
3 اگر چه هر که در کوی هدی باشد به شرع اندر چو در کول جلال آید همه خویش جلال آید
4 ز حال آنگه شود صافی دل بدحال مردی را که از کوی هدی بیحال در کوی ضلال آید
5 نهان گشتست حال کشف در دلهای مشتاقان تو آوازی بر آر از دل چنان دل کز خیال آید
6 به جامی عذر یکسان شد سنایی را به هر حالی ز تلخی عیش او دایم همی بوی زلال آید