-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میکند بیگنهام هر نفس آن یار قصاص شکر لله که دلم دید ز دیدار قصاص
2 خسته را نیست توانایی آزار کسی میکند چشم توام تا شده بیمار قصاص
3 خوار اگر جور و جفا نیست، عجب حیرانم که چرا میکندم آن گل بیخار قصاص
4 راسترو باش که از روز بد ایمن باشی کجرویها است که میبیند از آن مار قصاص
5 دل پرکینه ز سوهان بدیها است برنج نیست دور ار کشد آیینه ز زنگار قصاص
6 ایمن از سنگ حوادث بود افتاده به راه میکشد، ماند هر آن میوه که در بار قصاص
7 شکوه از گردش ایام چه داری قصاب میکشد در همه جا طالب دیدار قصاص