1 مدتی شد که یار نامه نکرد رقم عنبرین شمامه نکرد
2 یا مگر کاغذ و مداد نداشت یا مرا لایق به خامه نکرد؟!
1 فرصت عهد جهان از صبح هستی یک دم است رنگ و بوی باغ امکان همچو مهر شبنم است
2 برگ گل در باغ از باد خزان تاراج شد در بر بلبل نگر اکنون لباس ماتم است!
1 ندارد میل الفت وضع آزادیپسند ما بود چون سرو عریانی به بر ما را پرند ما
2 صدای محمل راه نفس شد اضطراب دل به غیر از ناله کی خیزد دگر درد از سپند ما؟!
1 اگر اینست با خوبان عالم آشناییها توان کردن چو نی فریاد از دست جداییها
2 نآمد زورق من در کنار ساحل وصلش به بحر عشق هر چندی که کردم ناخداییها!