1 به روشنایی افکار نغز، پی نبرد: قلم که راه نپیمود، جز به تاریکی
2 درین خیال ز دست خیال باریکم: به صورت قلم افتادهام ز باریکی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 باز ز ابروی کمان و نوک مژگان زد به تیرم بار الها چاره ای کن سخت در چنگش اسیرم
2 دست از پا پیش شمشیرش خطا کردن نیارم نیستم ز امرش گریزان وز قبولش ناگزیرم
1 محیط گریه و اندوه و غصه و محنم کسیکه یک نفس آسودگی ندید منم
2 منم که در وطن خویشتن غریبم وزین غریبتر که هم از من غریبتر وطنم
1 در دور زندگی به جز از غم ندیدهام یک روز خوش ز عمر به عمرم ندیدهام
2 گفتم ببینم اینکه شب راحتی به خواب دیدم ز دست هجر تو دیدم ندیدهام
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **