- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 خطا نکرده بود روزم از تو تار عبث مراست شکوه خود از جور روزگار عبث
2 نداد وعده و من در رهش ز غایت شوق تمام عمر نشستم در انتظار عبث
3 سوی تو صید خود آید اگر تو صیادی متاز رخش خود ای نازنین سوار عبث
4 دلا تو قابل فتراک آن سوار نئی مرو به صید گهش هر دم ای شکار عبث
5 به این گمان که شود روزگار ما به تو خوش به صرف عشق تو کردیم روزگار عبث
6 گذشتی از پی کار دگر بکلبه ی من ز شوق وصل تو شد کار من ز کار عبث
7 ز جور مدعیان شد جدا ز یار (سحاب) و گرنه یار نگردد جدا ز یار عبث