بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا از وحشی بافقی غزل 16

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا

1 بر سر نکشت درتب غم هیچکس مرا جز دود دل که بست نفس بر نفس مرا

2 من سر زنم به سنگ و تو ساغر زنی به غیر این سرزنش میانهٔ عشاق بس مرا

3 روزی که میرم از غم محمل نشین خود بهر عزا بس است فغان جرس مرا

4 زین چاکهای سینه که کردند ره به هم ترسم که مرغ روح پرد از قفس مرا

5 وحشی نمی‌زدم چو مگس دست غم به سر بودی اگر به خوان طرب دسترس مرا

عکس نوشته
کامنت
comment