1 با سینه غمت را سروکار بست و گرنه صد بار ز آه سحرش سوخته بودم
2 یک لحظه فراق توام از دیده فرو ریخت اشگی که بصد خون دل اندوخته بودم
3 تا جای خیالت نشود تیره شب هجر صد مشعله از آه دل افروخته بودم
1 غالی بیخود علی پرستی نکند در کیش نصیر چیردستی نکند
2 زور می از اندازه برون حوصله تنک میخواره چرا سیاه مستی نکند
1 چون عروس حجلۀ فیروزه گو مهد زرین بست بر پشت هیون
2 شد قطار غم روان سوی حجیز با دل پر خون و چشم اشگریز
1 شکر لله کاین شکسته خامه ام سر ببرد این چامۀ غمنامه ام
2 چشم آندارم که فرزند رسول برنهد این چامه را خط قبول