- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی او نتوان رفتن بیاو نتوان گفتن بی او نتوان شستن بیاو نتوان خفتن
2 ای حلقه زن این در در باز نتان کردن زیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردن
3 گردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزد او عاشق گل خوردن همچون زن آبستن
4 کو عاشق شیرین خد زر بدهد و جان بدهد چون مرغ دل او پرد زین گنبد بیروزن
5 این باید و آن باید از شرک خفی زاید آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن
6 آن باید کو آرد او جمله گهر بارد یا رب که چهها دارد آن ساقی شیرین فن
7 دو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانه او خواجه و من بنده پستی بود و روغن