جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

بی از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) غزل 1883

غزل 1883 ام از 6329 غزلیات

بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن

  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • 6
  • 7

1 بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن بی او نتوان شستن بی‌او نتوان خفتن

2 ای حلقه زن این در در باز نتان کردن زیرا که تو هشیاری هر لحظه کشی گردن

3 گردن ز طمع خیزد زر خواهد و خون ریزد او عاشق گل خوردن همچون زن آبستن

4 کو عاشق شیرین خد زر بدهد و جان بدهد چون مرغ دل او پرد زین گنبد بی‌روزن

5 این باید و آن باید از شرک خفی زاید آزاد بود بنده زین وسوسه چون سوسن

6 آن باید کو آرد او جمله گهر بارد یا رب که چه‌ها دارد آن ساقی شیرین فن

7 دو خواجه به یک خانه شد خانه چو ویرانه او خواجه و من بنده پستی بود و روغن

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن

شاعر شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن چه کسی است ؟

شاعر شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن چیست ؟

قالب شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن غزل است

مضمون اصلی شعر بی او نتوان رفتن بی‌او نتوان گفتن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, می‌نوشی است.