آمد ز درو داد به کف جام از سحاب اصفهانی غزل 227

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

آمد ز درو داد به کف جام شرابم

1 آمد ز درو داد به کف جام شرابم هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم

2 از آتش سودای گلی دل زندم جوش این است که دایم چکد از دیده گلابم

3 با مدعی آمد به سرم آه که دارد ماری به سر این گنج که بینی به خرابم

4 تا کس نبرد آرزوی روی تو در خاک نگذاشته از خاک اثری چشم پر آبم

5 شادم که فزون روز حساب از کرمت نیست هر چند که باشد گنه افزون زحسابم

6 هرگز به سری سایه ای از من نفتاده است خوش کرده به این خاطر خود را که (سحابم)

عکس نوشته
کامنت
comment