- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به ره بر یکی پیشم آمد جوان به تک در پیش گوسفندی دوان
2 بدو گفتم این ریسمان است و بند که میآرد اندر پیت گوسفند
3 سبک طوق و زنجیر از او باز کرد چپ و راست پوییدن آغاز کرد
4 هنوز از پیش تازیان میدوید که جو خورده بود از کف مرد و خوید
5 چو باز آمد از عیش و شادی به جای مرا دید و گفت ای خداوند رای
6 نه این ریسمان میبرد با منش که احسان کمندی است در گردنش
7 به لطفی که دیدهست پیل دمان نیارد همی حمله بر پیلبان
8 بدان را نوازش کن ای نیکمرد که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
9 بر آن مرد کند است دندان یوز که مالد زبان بر پنیرش دو روز