- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد و در پیش من از ناز جولان کرد و رفت خاطرم را همچو زلف خود پریشان کرد و رفت
2 بس که سیلاب سرشکم آمد از جوش غمش قصر بنیاد دلم را سخت ویران کرد و رفت
3 دوش دیدم در چمن از ناز او را جلوهگر دست ما اندر گریبان گل به دامان کرد و رفت
4 بودم ایمان اگرچه در پیغمبر حسنش ولی کفر زلفش آمد و تاراج ایمان کرد و رفت
5 دیشب از لعل بدخشان شد حکایت لعل او خندهای از ناپسندی در بدخشان کرد و رفت
6 برقع از رخ برفکند و چهره خود را نمود طاقت و صبر و قرارم بر دو سامان کرد و رفت
7 کرد با نیمنگه جان مرا از تن برون مشکل سخت مرا بسیار آسان کرد و رفت
8 تا به عرض جلوه آمد در چمن روی گلش بلبل شوریده را در باغ نالان کرد و رفت
9 ای خوشا طغرل که بیدل میسراید مصرعی خانه دل در سر ره بود ویران کرد و رفت