سوال کرد دل من که دوست با از سنایی غزنوی غزل 106

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد

1 سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد

2 دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد

3 جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد

4 چو پیشم آمد کردم سلام روی بتافت چو آستینش گرفتم گفت بردا برد

5 نه چاره‌ای که دل از دوستیش برگیرم نه حیله‌ای که توانمش باز راه آورد

6 بر انتظار میان دو حال ماندستم کشید باید رنج و چشید باید درد

7 ایا سنایی لولو ز دیدگانت مبار که در عقیلهٔ هجران صبور باید مرد

عکس نوشته
کامنت
comment