-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از او پرسید سرّ آن دهان را، من نمیدانم خدا میداند این سر نهان را، من نمیدانم
2 به جان نظارهٔ او میکنم از دیده مستغنی حیات من به درد اوست جان را من نمیدانم
3 رقیب از مهربانیهای آن بت میزند لافی دروغست این مگر رسم بتان را من نمیدانم؟
4 چگونه شمع همرازم بود شبهای تنهایی که گرد آرد زبانی آن زبان را من نمیدانم
5 مپرس ای همنشین آیین ارباب ریا از من جمیع خلق میدانند آن را، من نمیدانم
6 مکن در ترک جام و میل تقوی عیب من ساقی تو میدانی بد و نیک جهان را، من نمیدانم
7 فضولی گر همیخواهی که باشم با تو هممشرب تو خود بنما ره کوی مغان را، من نمیدانم