- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن خود عرضه کن، ای ماه پسندیده صفات تا شود دیدهٔ ما روشن از آثار صفات
2 لب لعل و دهن تنگ و خط سبز تو برد در جهان آب رخ معدن و حیوان و نبات
3 چشمم از گریه فراتست و رخ از ناخن نیل تو توانی که به هم جمع کنی نیل و فرات
4 همچو فرهاد دگر کوه گرفتیم و کمر در فراق رخت، ای دلبر شیرین حرکات
5 جز وفاق تو حدیثم نبود وقت نشو جز وفای تو به یادم نبود روز وفات
6 سیم اشک من از آن نقد روانست، که گشت لب لعل تو محصل، خط سبز تو برات
7 هر چه گویی بتوانم، مگر از روی تو صبر و آنچه خواهی بکنم، جز به فراق تو ثبات
8 نیک درویشم و در حسن زکاتی هم همست بده، ای محتشم حسن، به درویش زکات
9 کردم اندیشه که آن روز کجا دانم رفت؟ گر بیابم ز کمند سر زلف تو نجات
10 اوحدی داد تو از شاه بخواهد روزی که بگردد به فراق رخ زیبای تو مات