حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه از کلیم غزل 146

حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست

1 حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست

2 تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست ناله بیمار غیر از نعره مستانه نیست

3 نیست سامانی بغیر از رخنه در ویرانه ام گر بسامان دام ماهی آب دارد دانه نیست

4 با دل روشن کدورت همره دیرینه است گر مرادت شمع بیدو دست در این خانه نیست

5 سیل گه جاروب منزل گاه فرش خانه است فقر را زین به متاعی زینت کاشانه نیست

6 صید معنی را زبس می بندم و وا می کنم هر که می بیند مرا گوید بجز دیوانه نیست

7 مزرع امید را از گریه نتوان سبز کرد آب شور چشمه ما سازگار دانه نیست

8 زخمها برداشت تا زلف ترا تسخیر کرد دست سعی هیچکس بالای دست شانه نیست

9 هر کس از بیداد گردون شکوه ای دارد کلیم گر تو هم داری بگو، اینجا کسی بیگانه نیست

عکس نوشته
کامنت
comment