-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن مصرست و رخ چون قمرت میر درو عشق زندان و حصارش که شدم پیر درو
2 خم ابروت کمانیست، که دایم باشد هم کمان مهره و هم ناوک و هم تیر درو
3 حلقهٔ زلف تو دامیست گره گیر، که هست حلق و پای دل من بسته به زنجیر درو
4 جنتست آن رخ خوب و ز دهان و لب تو میرود جوی شراب و عسل و شیر درو
5 خود که جوید ز کمند سر زلف تو خلاص؟ که به اخلاص رود گردن نحجیر درو
6 بسم این کار پریشان، که نمیبینم جز جگر ریش و دل سوخته توفیر درو
7 گر من از عشق تو آشفته شوم نیست عجب کاوحدی شیفته شد با همه تدبیر درو