- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن از آنپایه گذشته است که در وصف من آید مگر او پرده براندازد و خود رخ بنماید
2 رشگم از پرتو خورشید جهانتاب برآید که همه روز همی روی بدیوار تو ساید
3 همه ما را بقفا عیب کنند اهل سلامت کس بروی تو نگوید دل مردم نرباید
4 وعده قتل من ایکاش بفردا نگذارد عهد خوبان همه دانند که بس دیر نپاید
5 چه بود زاهد اگر ذوق حضور تو ندارد در فردوس ملایک بهمه کس نگشاید
6 رخ برافروز بگو با گل سوری که ببلبل ناز مفروش که از زشت رخان ناز نشاید
7 ساقی آب طرب انگیز به بیدردلان ده درد جامی بمن آور که مرا درد فزاید
8 خلفی چونتو نزاید مگر از مادر گیتی تا از اینصورت زیبای دلاویز چه زاید