1 آزار کنی و جور فرمائی هم رحمت نکنی و روی ننمائی هم
2 بوسه چه طلب کنم چه پیش آری عذر دانم که نبخشی و نبخشائی هم
1 با او دلم به مهر و محبت نشانه بود سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود
2 بودم معلم ملکوت اندر آسمان از طاعتم هزار هزاران خزانه بود
1 با یاد تو زهر بر شکر خندد با روی تو شام بر سحر خندد
2 درماه نو از چه روی میخندی کان روی به آفتاب برخندد
1 کار عشق از وصل و هجران درگذشت درد ما از دست درمان درگذشت
2 کار، صعب آمد به همت برفزود گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت